loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

داستان,داستان عاشقانه,داستان عشقولانه,داستان باحال,داستان جالب,داستان زیبا,داستان های چالب وباحال,dastan,dastan khandedar,

آخرین ارسال های انجمن

شازده کوچولو و روباه

naser بازدید : 1022 شنبه 18 اردیبهشت 1395 : 20:27 ب.ظ نظرات (0)

شازده کوچولو: تو سواد داری؟
روباه: سواد مال آدماس...
من شعور دارم...

راه دشوار پولدار شدن (داستان آموزنده)

naser بازدید : 1166 دوشنبه 06 اردیبهشت 1395 : 11:04 ق.ظ نظرات (0)

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:

از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد: با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم!

داستان طنز دادگاه خانواده

naser بازدید : 915 چهارشنبه 13 آبان 1394 : 15:15 ب.ظ نظرات (0)

حاج آقا(قاضی): خودتونو کامل معرفی کنید…
- شوهر: کاظم! برو بچ بهم میگن کاظم لب شتری! دیلپم ردی! ۲۳ ساله!
- زن : نازیلا! لیسانس هنرهای تجسمی از دانشکده سیکتیروارد فرانسه! ۲۰ ساله!
– حاج آقا : چه جوری با هم آشنا شدید؟

به ادامه مطلب بروید

داستان دعای پیامبر برای درخت خشکیده

naser بازدید : 1246 جمعه 03 مهر 1394 : 20:37 ب.ظ نظرات (0)

چون پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از مكه به مدينه تشريف آوردند در آن مكان درخت خرمايي بود كه خشكيده بود آن حضرت هنگام موعظه كردن به آن درخت تكيه مي‌كردند، روزي حضرت به اصحاب فرمودند:

داستان خنده دار

naser بازدید : 650 جمعه 10 بهمن 1393 : 17:25 ب.ظ نظرات (0)

تجسم کنید !!
تو یه روز سرد
پیجامه های گرمت رو می پوشی و میپری تو تختت،
بالش رو درست می كنی، پتو رو می كشی رو خودت، خودت رو این اونور می كنی، یكمم خودت رو می كشی، حسابی که گرم شدی چشاتو میبندی که بخوابی....
یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش كنی!!

مارها قورباغه ها را مي خوردند

mahdi1374 بازدید : 1139 چهارشنبه 01 بهمن 1393 : 12:07 ب.ظ نظرات (0)

 

مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند

قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند

لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند

لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها

قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند

عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها 
شدند

مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند

حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند

تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است

اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان

لایک

mahdi1374 بازدید : 1050 سه شنبه 30 دی 1393 : 10:39 ق.ظ نظرات (1)

 

همه چیز از یه لایک شروع شد
یه شب دلم گرفته بود
من نوشتم اون لایک کرد
اون نوشت من لایک کردم
هر دو درد داشتیم

... درد تنهایی

نوشته هامون به دلِ یکدیگر می نشست
شروع کردیم به کل
شبِ بعد
سر همون ساعت
و.....
روزها گذشت.
دیگر او یک اوی معمولی نبود
او تمام زندگی من بود
او پاره ای از وجودم شده بود
او سراسر آرزو و امید من شده بود..
گذشت و گذشت..
تاریخ تکرار شد
همین اتفاق دوباره افتاد
روزی او شعر نوشت
دیگری برایش لایک زد
گویی لایک اش خوشگل تر بود
خوش آب و رنگ تر بود
صفای دیگری داشت
اینجا بود که فهمیدم:..
دروغ بود هر چه میگفت...............
اوی من
با یک لایک آمد
و با یک لایک رفت...

تعداد صفحات : 16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 2116
  • آی پی امروز : 461
  • آی پی دیروز : 416
  • بازدید امروز : 2,430
  • باردید دیروز : 1,956
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 13,503
  • بازدید ماه : 36,801
  • بازدید سال : 244,015
  • بازدید کلی : 7,323,708