وسط یکی از سخنرانیهای استالین در یک گردهمایی، کسی عطسه کرد. استالین خاموش شد و نگاه عمیقی به حاظران انداخت. همه از ترس خشکشان زده بود.
استالین سکوت را شکست:
ـ کی بود عطسه کرد؟ صدا از دیوار بلند میشد ولی از مردم نه.
ـ برای بار دوم سوال میکنم، چه کسی عطسه کرد؟
ـ ...
ـ سوال کردم چه کسی عطسه کرد؟
ـ
... ردیف اول را تیرباران کنید!
ردیف اول شنوندگان را از مجلس بیرون بردند. استالین بار دیگر سؤالش را تکرار کرد، اما کسی جرأت نکرد . بالاخره نوبت اعدام ردیف دوم شد. نگهبانان آنها را هم از مجلس بیرون بردند. استالین بار دیگر پرسید:
ـ چه کسی عطسه کرد؟
یک نفر با ترس و لرز دستش را بلند کرد.
ـ آهان شما بودید؟
ـ مرد بیچاره که رنگ به رو نداشت در حالی که آب بینیاش را بالا میکشید با صدای لرزان گفت:
ـ بله رفیق استالین.
استالین در حالی که لبخند مهربانانهای! بر لب داشت گفت:
ـ عافیت باشه رفیق! هوا سرد شده باید بیشتر مواظب سلامتیتان باشید
منبع:halkon.blogfa.com