loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گر

آخرین ارسال های انجمن

قول

naser بازدید : 1418 دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 : 1:56 ق.ظ نظرات (2)


پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

 

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط Fatemeh Ronaldo در تاریخ 1391/11/19 و 13:58 دقیقه ارسال شده است

salam
hey MER3000000000
aliiiiiiiiii boooood
tahte taa30r gharar gereftamشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط reza در تاریخ 1348/10/11 و 2:19 دقیقه ارسال شده است

free add link hare


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 2116
  • آی پی امروز : 230
  • آی پی دیروز : 475
  • بازدید امروز : 1,310
  • باردید دیروز : 2,617
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 1,310
  • بازدید ماه : 38,298
  • بازدید سال : 245,512
  • بازدید کلی : 7,325,205