loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

رفته بودم فروشگاه .. يكي از اين فروشگاه بزرگا , اسم نميبرم تبليغ نشه براش ! يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هي زِر زٍر مي كرد. پيرمرد مي گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزيزم! جلو

آخرین ارسال های انجمن

پیرمرد ونوه اش(داستان خنده دار)

naser بازدید : 1467 شنبه 20 خرداد 1391 : 1:52 ق.ظ نظرات (0)

داستان خنده دار

رفته بودم فروشگاه ..
يكي از اين فروشگاه بزرگا , اسم نميبرم تبليغ نشه براش !
يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هي زِر زٍر مي كرد. پيرمرد مي گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزيزم!
جلوي قفسه ي خوراكي ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد ..

پير مرده گفت: آروم فرهاد جان، ديگه چيزي نمونده خريد تموم بشه.
...
...دَم صندوق پسره چرخ دستي رو كشيد چنتا از جنسا افتاد رو زمين، پيرمرده
باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، ديگه داريم ميريم بيرونمن كف بُر شده بودم.
!بيرون رفتم بهش گفتم آقا شما خيلي كارت درسته اين همه اذيتت كرد فقط بهش گفتي فرهاد آروم باش
:پيرمرده منو نگاه كرد و گفت
عزيزم، فرهاد اسم مَنه! اون کره خراسمش سيامكه!!ا

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 2116
  • آی پی امروز : 118
  • آی پی دیروز : 475
  • بازدید امروز : 531
  • باردید دیروز : 2,617
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 531
  • بازدید ماه : 37,519
  • بازدید سال : 244,733
  • بازدید کلی : 7,324,426